سیلی محکم پایتخت به «برادران لیلا»
سیاسی
بزرگنمايي:
ندای لرستان - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محمد عابدینی| سکانس سیلی مادرانه در قسمت نوزدهم از فصل هفتم سریال «پایتخت» نهتنها یک لحظه عاطفی و دراماتیک ساده نبود، بلکه به یک نقطه عطف فرهنگی تبدیل شد. در این صحنه، مادر در واکنش به بیاحترامی فرزند، به شکلی کنترل شده و غریزی، مرزهای احترام میان نسلها را بازنمایی میکند. این واکنش نهتنها در فضای درام، بلکه در فضای عمومی و شبکههای اجتماعی هم با تفسیرهایی عمیق روبهرو شد که نشان داد جامعه ایرانی همچنان به اصول اخلاقی و احترام متقابل در روابط خانوادگی پایبند است. قسمت نوزدهم سریال پایتخت تبدیل به صحنه غم انگیز محاکمه نقی معمولی توسط خواهرزاده جوانش شد که نمایانگر شکاف نسلی و در عین حال حمایت خانواده از شخصیت پدر و بزرگ خانواده شد. سیلی فهیمه خواهر خانواده معمولی به بهتاش را شاید بتوان پاسخی به سیلی فیلم برادران لیلا به پدر خانواده دانست. این سکانس ضمن بیان نقدهای نسل جوان اما در نهایت بر خلاف فیلم روستایی از پدر حمایت می کند.
بازار ![]()
خارج از قاب
در فرهنگ ایرانی و دین اسلام، احترام به بزرگترها بهویژه والدین بهعنوان یکی از اصول اساسی نظام اخلاقی و اجتماعی مطرح است. این ارزش نهتنها بهعنوان یک فرمان دینی، بلکه بهعنوان یک بنیان تربیتی در ساختار خانواده و جامعه به شدت تأکید شده است. آیه 23 سوره اسرا به وضوح بر لزوم رفتار کریمانه با والدین حتی در شرایط دشوار پیری تأکید میکند: «وَقَضى رَبُّکَ أَلّا تَعبُدوا إِلّا إِیّاهُ وَبِالوالِدَینِ إِحسانًا...» این آیه نشاندهنده پیوندی میان توحید و نیکی به والدین است و این نیکی تنها در قالب اطاعت نیست، بلکه شامل فهم، همراهی، محبت و گذشت میشود. پیامبر اسلام (ص) نیز در روایات متعدد، جایگاه خدمت به پدر و مادر را حتی بالاتر از جهاد دانستهاند. از منظر دینی، والدین نهتنها بهخاطر نقش طبیعیشان در تولد فرزند، بلکه به واسطه فداکاری، دلسوزی و نقش تربیتی که در تمام مراحل رشد فرزند ایفا میکنند، مستحق احترام هستند.
این احترام به بزرگترها تنها به آموزههای دینی محدود نمیشود، بلکه بهعنوان یک جزء اساسی از ساختار روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی نیز در نظر گرفته میشود. در این فرهنگ، رفتارهایی نظیر نشستن در جای پایینتر، تعارف در گفتوگو و گوش دادن به حرف بزرگترها، همگی نشانههای احترام به بزرگان و حفظ هارمونی در روابط خانوادگی و اجتماعی هستند. حتی اگر در دورههای اخیر برخی از نسلها فاصله بیشتری از سنتها گرفتهاند، بسیاری از جوانان هنوز این احترام را بهطور ناخودآگاه درونی کردهاند و در رفتارهای روزمره خود بهطور غیررسمی آن را رعایت میکنند.
بااینحال، در عصر مدرن و با ورود رسانههای تصویری و رواج سبک زندگی فردگرایانه، نوع مواجهه با بزرگترها در حال تغییر است. این تغییرات بهویژه در بسیاری از آثار سینمایی و سریالها که مخاطبان نسل جوان را هدف قرار میدهند، به وضوح دیده میشود. در این آثار، الگوهای ارتباطی جدیدی میان نسلها در حال شکلگیری است که در آن احترام سنتی به انتقادها و اعتراضات بیپرده تبدیل شده است. این تغییرات گاهی بهعنوان نشانهای از بلوغ شخصیتی یا پیشرفت اجتماعی در نظر گرفته میشود؛ اما در واقع اغلب این روند نشانهای از خلأ در بازتعریف روابط میان نسلهاست. به همین دلیل نیاز به گفتوگو و بازاندیشی در رابطه والدین و فرزندان بیش از پیش احساس میشود.
از منظر روانشناختی نیز رابطه والدین و فرزند بهعنوان یکی از بنیانهای شکلگیری شخصیت و سلامت روان در بزرگسالی تأثیرگذار است. در این رابطه، احترام متقابل میان والدین و فرزندان نهتنها بهعنوان یک هنجار اجتماعی، بلکه بهعنوان یک عنصر حیاتی در رشد شخصیت و سلامت روانی فرد عمل میکند. کودکانی که در خانوادههایی با احترام متقابل رشد میکنند، در آینده با عزتنفس بالاتر وارد جامعه میشوند و توانایی بیشتری برای برقراری ارتباطات سالم و حل چالشها خواهند داشت. در مقابل، هرگونه بیاحترامی یا سرکوب در این رابطه میتواند به احساس گناه و بیارزشی در کودک منجر شود که این موضوع به مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب و اختلال در روابط اجتماعی میانجامد. بنابراین احترام متقابل نهتنها یک الزام اجتماعی، بلکه یک بخش اساسی از سلامت روانی فرد و جامعه است.
بحران تصویر والدین در رسانههای تصویری
در یک دهه اخیر، روند نگرانکنندهای در بازنمایی روابط خانوادگی در آثار سینمایی و سریالهای ایرانی به چشم میخورد. نوعی تمایل آشکار یا پنهان به نمایش فرزندان سرکش، والدین ضعیف یا بیفایده یا حتی والدین و بزرگترهایی که نبودنشان بهتر از حضور آنهاست، به بحرانهای ارتباطی بدون راهحل در این آثار دامن زده است.
نمونههایی مانند «برادران لیلا»، «سرکوب»، «خانه پدری» در سینما یا سریالهای «آکتور»، «پوست شیر» و اخیرا همین سریال «آبان» که نمایانگر همین نگاه هستند که مشخص نیست با چه هدفی در فضای دراماتیک جامعه ایرانی تسری مییابند.
این نوع بازنماییها، در سطح فرهنگی، نوعی عادیسازیِ بیاحترامی به بزرگترها را در پی دارد. اگرچه رسانهها باید چالشها را نشان دهند؛ اما باید مراقب باشند که پیام اصلی آنها، تشویق به قطع ارتباط بیننسلی و تضعیف حرمت و بنیاد خانواده نباشد. خانواده ایرانی امروز دیگر نمادی از همبستگی و انسجام یک مجموعه افراد نیست؛ بلکه به محلی برای جدال بر سر قدرت و تنازع بقا تبدیل شده است. قدرت رسانه، همانطور که میتواند ابزار آموزش فرهنگی باشد، میتواند ابزار تخریب نیز شود.
از سینمای انتقادی تا سینمای بحرانی
برای درک بهتر نقش سینما در بازنمایی خانواده و روابط درون آن، باید میان دو رویکرد متفاوت تمایز قائل شد؛ دو نگاهی که در سطح ظاهری ممکن است مشابه به نظر برسند؛ اما در عمق، نتایجی کاملا متفاوت در ذهن و روان مخاطب بر جای میگذارند.
نخست، رویکردی است که میتوان آن را سینمای انتقادی نامید. این نوع نگاه، با نگاهی واقعگرایانه به بحرانها و پیچیدگیهای روابط خانوادگی میپردازد؛ اما هدف آن صرفا افشاگری یا نمایش تلخیها نیست. چنین آثاری تلاش میکنند والدین را از جایگاه قدسی و دستنیافتنی خارج کرده و آنها را بهعنوان انسانهایی خطاپذیر، قابل درک و درعینحال قابل ترمیم به تصویر بکشند. این نوع روایت نهتنها فرزندان را به درک بهتر نسل قبل دعوت میکند، بلکه والدین را نیز نسبت به نقشها و اشتباهات خود آگاهتر میسازد. مهمتر از همه، این رویکرد ارزشهایی چون احترام، گفتوگوی صادقانه و ترمیم رابطه را در بطن روایت زنده نگه میدارد، بدون آنکه واقعیتهای تلخ را نادیده بگیرد. نمونهای از چنین نگرشی را میتوان در سریال «پایتخت» مشاهده کرد؛ جایی که تنشهای خانوادگی و تضادهای شخصیتی گاه به اوج میرسند؛ اما در نهایت، مفاهیمی چون همدلی، ایثار و وفاداری ستونهای اصلی روابط میان اعضای خانواده را حفظ میکنند.
در سوی دیگر، با نوعی از سینما مواجهیم که میتوان آن را «سینمای بحرانی» یا حتی «یأسگرا» نام نهاد. این نوع آثار، اغلب با تأکید شدید بر گسست، خیانت، خشونت یا بیتفاوتی درون خانواده، تصویر تیرهای از نهاد خانواده ترسیم میکنند، بیآنکه راهی برای عبور از بحران یا نشانهای از امکان گفتوگو و ترمیم ارائه دهند. در چنین روایتهایی، والدین اغلب بهعنوان منبع اصلی ناکامی و درد معرفی میشوند و فرزندان نیز قربانیان ناتوانی و بیرحمی آنها هستند. مشکل اینجاست که این نوع بازنمایی، به جای ایجاد آگاهی یا دعوت به تغییر، نوعی حس سرخوردگی عمیق، بیپناهی، و بیاعتمادی به بنیان خانواده را در ناخودآگاه مخاطب نهادینه میکند. در نبود چشماندازی برای بهبود، این آثار ممکن است آسیبهایی روانی بر مخاطب بگذارند که فراتر از تجربه سینمایی صرف باشد، نوعی بدبینی مزمن نسبت به روابط انسانی و نهاد خانواده.
در نتیجه، تفاوت این دو رویکرد در کیفیت نگاه آنها به مسأله خانواده نهفته است. یکی راهی برای فهم و ترمیم پیش پای مخاطب میگذارد، دیگری فقط آیینه ترکخوردهای از زخمها را نشان میدهد. سینمایی که احترام متقابل را میفهمد، حتی در دل بحران، امیدی برای بازسازی باقی میگذارد.
سیلی مادرانه و غرور پدرانه؛ جدال نسلی در قسمت نوزدهم «پایتخت»
قسمت نوزدهم سریال پرطرفدار «پایتخت»، بار دیگر با ترکیبی از طنز، احساسات و درام خانوادگی، توجه مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرد. در این قسمت، شاهد یکی از تنشآلودترین سکانسهای فصل جدید بودیم؛ سکانسی که در آن برخورد نسنجیده بهتاش با اعضای خانوادهاش، به ویژه داییاش نقی معمولی، زمینهساز اتفاقاتی شد که تا مدتها در حافظه مخاطبان خواهد ماند. ماجرا از جایی آغاز میشود که نقی، با نیت خیر، بدون اجازه از بهتاش، عکس او را برای نامزدش میفرستد و در توضیح آن، با لحنی طنازانه مینویسد که قرار است بهتاش را به امام رضا (علیه السلام) ببندند تا شفا بگیرد. این جمله، به مذاق بهتاش خوش نمیآید و در واکنشی تند، با بیاحترامی و صدای بلند، داییاش را مورد خطاب قرار میدهد.
در ادامه، رحمت که با نیت آرام کردن فضا وارد میشود و لیوانی آب به سمت بهتاش میگیرد، با واکنش تندتری مواجه میشود؛ بهتاش نه تنها لیوان را نمیپذیرد، بلکه آن را میشکند و به رحمت نیز توهین میکند. این رفتار، بار دیگر تنش را بالا میبرد و در این میان، ارسطو و رحمت نیز از تلاش برای آرامسازی او دست میکشند. در اوج این درگیری، هما با جملهای پرمعنا وارد میشود و با دفاع از همسرش میگوید: «اگه برای تو قهرمان پوشالیه، برای من قهرمان واقعیه.»
اما نقطه اوج سکانس جایی است که فهمیه، مادر بهتاش، پس از شنیدن توهینها و بیاحترامیهای پسرش، کنترل خود را از دست میدهد و سیلیای محکم به گوش او میزند. این واکنش، نه تنها شوک بزرگی برای بهتاش است، بلکه مخاطبان نیز از شدت احساسات درگیر سکانس میشوند. سیلیای که تبدیل به نمادی از خشم مادرانه، دلسوزی پنهان و بازگشت به ارزشهای خانوادگی شد.
بازتاب این سکانس در فضای مجازی بسیار گسترده بود. اولین واکنش از سوی خود بهرام افشاری، بازیگر نقش بهتاش، منتشر شد. او در استوری خود نوشت: «منم دلم واسه بهتاش و نقی سوخت، دو نسلی که هیچ تقصیری ندارن جز اینکه میخواستن زندگی کنند.» این استوری، تفسیری متفاوت از سکانس را ارائه داد و تلاش داشت تا برخورد بهتاش را به سرمنشایی بیرون از خانواده نشان دهد.
در فضای مجازی، کاربران نیز واکنشهای متفاوتی داشتند. یکی از کاربران نوشت: «سیلی مادر بهتاش که مثل طوفانی همه غرور و منطق پسر را به چالش کشید، پاسخ دندانشکنی بود به سیلی لیلا به صورت پدرش. دستش بشکند آن بازیگر و آن کارگردان و آن سینما همگی با هم. این را اشکهای مادر بهتاش و سکوت مظلومانه رحمت و تواضع نقی و همه چارچوب این نقاشی در آن سکانس هنرمندانه و مینیاتوری فریاد میزد.»
کاربری دیگر از زاویهای احساسیتر نوشت: «قشنگی پایتخت به همینه، با شادیشون میخندی، با بحث و درگیریشون باهم ناراحت میشی. غصه غرور نقی رو میخوری و به هما میگی باریکلا زن که اینجور پشت شوهرت دراومدی.»
در مقابل، عدهای از کاربران نیز از اقدام نقی در ارسال عکس بدون اجازه بهتاش انتقاد کردند و آن را حرکتی نادرست دانستند که باید از ابتدا مانع آن میشد.
در همین میان، برخی کاربران با یادآوری سکانسهای قدیمی سریال، از نقی معمولی دفاع کردند. از جمله سکانسی در فصل دوم که زنی، نقی را برای عبرت دادن به فرزندش به خانهاش دعوت میکند تا نشان دهد در صورت درس نخواندن، ممکن است سرنوشتش شبیه نقی شود. کاربران با استناد به این صحنهها تاکید کردند که نقی همواره شخصیتی مظلوم و در عین حال دلسوز و پرتلاش بوده که برای خانوادهاش ، فداکاریهای زیادی کرده است.
تصاویر این لحظات و پیامهای حمایت از نقی معمولی به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر و وایرال شد. کاربران با بازنشر این تصاویر، بار دیگر به قدرت روایت پایتخت و توانایی آن در ایجاد ارتباط عاطفی با مخاطب اشاره کردند. پایتخت، با وجود گذشت سالها از آغازش، همچنان با روایتی واقعگرایانه از خانواده، جامعه و روابط انسانی، جایگاه خود را در دل مردم حفظ کرده است.
قسمت نوزدهم «پایتخت» بار دیگر نشان داد که چرا این سریال، نه صرفاً یک محصول سرگرمکننده، بلکه آینهای از واقعیتهای جامعه ایرانی است. واقعیتهایی تلخ و شیرین که در قالب طنز، احساس و گاهی اشک، بیننده را در آغوش میگیرد.
تصاویر این لحظات و پیامهای مرتبط با واکنشهای شخصیتها در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد و مورد توجه کاربران قرار گرفت. عدهای با بازنشر این صحنهها از نقی معمولی دفاع کردند، در حالی که برخی دیگر انتقادات خود را نسبت به عملکرد او ابراز کردند. مجموع این واکنشها، بازتابی از تنوع دیدگاهها نسبت به شخصیتپردازی و موقعیتهای داستانی در سریال «پایتخت» بود.
مورد متمایز «پایتخت» و آن سیلی مادرانه
سکانس سیلی اجتنابناپذیر فهیمه به بهتاش در قسمت نوزدهم از فصل هفتم سریال «پایتخت» فراتر از یک لحظه عاطفی یا نمایشی صرف، به یکی از نقاط عطف فرهنگی در بازنمایی خانواده ایرانی تبدیل شد. این صحنه، با وجود سادگی ظاهریاش، لایههایی از معنای اجتماعی و فرهنگی را در خود نهفته داشت. واکنش غریزی اما کنترل شده مادر، به رفتار گستاخانه پسری که به هیچ هشداری اعتنا نمیکرد و مدام کار را از حد میگذراند، نهتنها از منظر دراماتیک تنشزا و تأثیرگذار بود، بلکه در فضای عمومی بهویژه در شبکههای اجتماعی، بهعنوان نوعی واکنش نمادین به تغییرات ارزشی در جامعه تعبیر شد. بسیاری از کاربران این سیلی را نه صرفا یک کنش فیزیکی، بلکه پاسخی فرهنگی به روندی دانستند که طی آن، مرزهای حرمت میان نسلها در آثار نمایشی و واقعیت اجتماعی به تدریج در حال کمرنگ شدن است.
در تحلیل اجتماعی این واکنش، میتوان از مفهوم «ناخودآگاه جمعی» یونگ بهره گرفت؛ جایی که جامعه، در مواجهه با نمادهایی که یادآور بنیانهای اخلاقی و سنتی آن هستند، واکنشی غریزی اما پرمعنا نشان میدهد. بازنشر گسترده این سکانس و تفسیرهای که در فضای مجازی درباره آن به راه افتاده، نشان داد که مخاطبان هنوز هم نسبت به گسستهای نسلی، نگران و حساساند. آنها در این تصویر، نه جلوهای از خشونت خانوادگی، بلکه نوعی دفاع از مرزهای اخلاقی خانواده دیدند.
از سوی دیگر، محبوبیت و پربازدید شدن این سکانس، نشانهای از آن است که بخش زیادی از جامعه، بهرغم دگرگونیهای فرهنگی و شکافهای نسلی، همچنان خواهان نوعی بازتعریف از احترام متقابلاند. مخاطب امروز، نه خواهان بازتولید تصویر سنتی خانواده به شکل مطلق است و نه پذیرای انکار کلی آن؛ بلکه تمایل دارد بازنماییهایی ببیند که در آن، هم بحران وجود دارد، هم مرز. سیلی فهیمه، نمادی از همین تعادل بود؛ نشانی از خشم مادرانه و مرزگذاری از یکسو و بازتابی از نگرانی عمیق جامعه درباره افول حرمتهای میاننسلی از سوی دیگر.
رویکرد رسانهای و ضرورت بازآفرینی اخلاقی
تحلیل رسانهای از تولیدات تصویری پرمخاطب در دهه 1390 خورشیدی، حکایت از چرخشی معنادار در نوع بازنمایی والدین دارد؛ بهگونهای که بیش از 70 درصد از این آثار، والدین را یا در جایگاهی بیاثر و منفعل نشان دادهاند، یا با تأکید بر ضعفها و خطاهایشان، تصویری منفی از آنان ارائه کردهاند. این روند، گرچه ممکن است به نام واقعگرایی توجیه شود؛ اما در بلندمدت به تضعیف یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی یعنی خانواده میانجامد. نهادهای فرهنگی و سیاستگذار در حوزه رسانه، در قبال این جریان مسئولاند و لازم است برای حفظ توازن میان نمایش چالشها و ترویج ارزشهای بنیادین، نقش فعالی ایفا کنند.
برای اصلاح این جریان، اقدامات چندلایهای مورد نیاز است. نخست، ضروری است در مرحله تولید، از مشاوران تربیتی و روانشناسی در فرآیند نگارش فیلمنامه بهره گرفته شود تا کاراکترهای والدین نه از منظر کلیشههای سنتی، بلکه با عمق روانشناختی و باورپذیری اجتماعی طراحی شوند. این حضور میتواند به پرهیز از تصویرسازیهای افراطی، چه در قالب پدرسالاری مطلق و چه در هیأت والدین ناتوان و ناکارآمد، کمک کند.
در سطح سیاستگذاری، حمایت مالی و معنوی از آثاری که با رویکردی خانوادهمحور، اما واقعگرایانه و اخلاقمدار تولید میشوند، میتواند مسیر تازهای برای سینمای اجتماعی ایران بگشاید. چنین آثاری نه فقط در روایت بحرانها که در نمایش راهکارها و ظرفیتهای ترمیمی خانواده نیز اثرگذار خواهند بود.
از سوی دیگر، مخاطب نیز باید در برابر این جریان، ابزار تحلیل انتقادی داشته باشد. آموزش سواد رسانهای از سنین پایین بهویژه در مدارس، یکی از راهکارهای بنیادینی است که میتواند نسل آینده را در برابر اثرات پنهان یا مخرب بازنماییهای ناصحیح مقاوم کند. نوجوانی که بیاموزد چگونه مفاهیم نهفته در روایتهای تصویری را رمزگشایی کند، کمتر در دام ارزشزداییهای ناخودآگاه خواهد افتاد.
در نهایت، بهرهگیری خلاقانه از الگوهای فرهنگی، دینی و قرآنی در طراحی شخصیتهای والدگری میتواند به بازآفرینی چهرهای نو از پدران و مادران در روایتهای معاصر منجر شود؛ چهرههایی که نه مقدس و بینقص که انسانی، مسئول، آسیبپذیر و درعینحال، راهنما و مرجع اخلاقیاند. در همنشینی این عناصر است که میتوان به بازسازی توازن ازدسترفته میان چالش و حرمت در بازنمایی خانواده ایرانی امید بست.
جمعبندی
در جامعهای با ریشههای عمیق دینی همچون ایران، احترام به والدین یکی از خطوط قرمز فرهنگی است. هرگونه تغییر در بازنمایی این اصل، باید با حساسیت فرهنگی همراه باشد. رسانههای تصویری اگرچه حق دارند که مشکلات خانوادهها را نشان دهند؛ اما باید مراقب باشند که این بازنماییها منجر به تخریب ساختار خانواده نشود.
واکنشهای گسترده به قسمت نوزدهم سریال پایتخت نشان داد که جامعه ایرانی، هنوز هم عمیقا با ارزشهایی چون حرمت والدین، همدلی خانوادگی و ادب بیننسلی پیوند دارد. این فرصت، میتواند نقطه عزیمتی برای بازنگری جدی در مسیر تولیدات رسانهای باشد تا تفریح و آموزش، توأمان به بار بنشینند.
-
سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۶:۲۰
-
۵ بازديد
-

-
ندای لرستان
لینک کوتاه:
https://www.nedayelorestan.ir/Fa/News/1019954/