ندای لرستان
متفکر آمریکایی مطرح کرد: ترامپ و آینده نظم جهانی
شنبه 18 اسفند 1403 - 21:27:42
ندای لرستان - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سوال اصلی این است که آیا ما به یک دور جدید از افول موقعیت آمریکا وارد می‌شویم یا حملات دولت دوم ترامپ به اتحاد‌ها و نهاد‌های غربی، نمود‌های عینی یک گذار جدید در عرصه بین‌المللی را نمایندگی می‌کنند؟ ما احتمالا پاسخ این پرسش را تا سال2029 نخواهیم دانست.
جوزف نای ، استاد دانشگاه هاروارد و مبدع نظریه قدرت نرم در پراجکت سیندیکیت نوشت: دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا تردید‌های جدی را درباره تداوم یافتن نظم جهانی فعلی که بنیان‌های آن پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، به‌وجود آورده است. ترامپ در جریان موضع گیری‌های اخیرش سمت روسیه را گرفته‌ است.
تهدیدات ترامپ درباره آغاز جنگ‌های تجاری و تعرفه‌ای نیز سوالات زیادی را درباره اتحاد‌های دیرینه و آینده نظام تجارت جهانی برجسته کرده‌اند. اقدام وی در خارج کردن آمریکا از توافق آب و هوایی پاریس و سازمان بهداشت و جهانی، چالش‌های جدی را برای همکاری در محیط بین المللی ایجاد کرده‌اند.
چشم‌انداز‌های مرتبط با یک آمریکای بی‌ملاحظه و خودمحور می‌تواند حامل چالش‌های جدی برای نظم جهانی باشد. در این فضا هیچ بعید نیست که روسیه از وضعیت کنونی استفاده کند و با اعمال قدرت و تهدید بتواند تسلطش را تحکیم بخشد. اروپا باید وحدت بیشتری از خود نشان دهد و در زمینه دفاعی به خود متکی شود. حتی اگر در این معادله همچنان حمایت‌های آمریکا به‌عنوان مولفه‌ای مهم مطرح باشد. به همین منوال، توقع اینکه چین نیز در آسیا بر دامنه قدرت و نفوذش بیفزاید، کاملا محتمل است؛ جایی که چین به صراحت به دنبال تسلط بر کشور‌های همسایه خود است.
در واقع، تمام کشور‌ها از رویه‌های ترامپ متاثر می‌شوند؛ زیرا روابط میان دولت‌ها و دیگر بازیگران فراملی به‌شدت به هم وابسته و درهم‌تنیده هستند. یک نظم بین‌المللی می‌تواند به‌صورت تدریجی تکامل یابد، بدون اینکه به یک تغییر گفتمان جدی ختم شود. با این حال، اگر سیاست داخلی بازیگران قدرتمند به نحوی جدی تغییر کند، تقریبا بسیاری از شرایط تغییر می‌یابند.
ازآنجاکه روابط میان دولت‌ها به صورت طبیعی در گذر زمان تغییر می‌کند، «نظم» یک مساله نسبی است. پیش از نظام دولت‌های مدرن، نظم اغلب توسط زور و تسخیر تحمیل می‌شد. موضوعی که در قالب‌هایی نظیر جنس حکمرانی امپراتوری‌های چین یا روم قابل مشاهده بوده است. تغییرات در جنگ و صلح میان امپراتوری‌های قدرتمند بیش از همه موضوعاتی با محوریت مسائل جغرافیایی بودند تا اینکه به هنجار‌ها و نهاد‌ها مرتبط باشند. ازآنجاکه مثلا امپراتوری‌های نظیر روم یا پارس (ایران) زمانی با هم همجوار بودند با هم می‌جنگیدند. این در حالی است که روم، چین و امپراتوری‌های آمریکایی هیچ‌گاه با هم نجنگیدند.
امپراتوری‌ها، خود به قدرت سخت و نرم وابسته بودند. چین تا حد زیادی به واسطه هنجار‌های مشترک، نهاد‌های به‌شدت توسعه‌یافته سیاسی و مزایای متقابل اقتصادی، تمامیت خود را حفظ کرد. به نحو مشابهی روم نیز چنین بود. اروپای پسارُم، نهاد‌ها و هنجار‌هایی را در شکلِ حکومت پاپ یا پادشاهی‌های سلسله‌ای تجربه کرد که به این معنا بود که سرزمین‌های گوناگون اغلب از طریق ازدواج و اتحاد‌های خانوادگی تغییر می‌کردند و در این رابطه خواست مردم چندان مطرح نبوده است.
جنگ‌ها اغلب تحت تاثیر ملاحظات مختلف سلسله‌های گوناگون روی می‌دادند اگرچه، در قرون شانزدهم و هفدهم جنگ‌هایی رخ دادند که ریشه در جاه‌طلبی‌های مذهبی و ژئوپلیتیک داشتند. موضوعی که متاثر از اوج‌گیری پروتستانیسم، رخ دادن برخی شکاف‌ها در کلیسای کاتولیک رومی و تشدید رقابت‌های بین‌دولتی بود.
در پایان قرن هجدهم، انقلاب فرانسه تا حد زیادی هنجار‌های پادشاهی و سنتی که سال‌ها موازنه قدرت در اروپا را تداوم می‌بخشند، دچار اختلال کرد. اگرچه سودای ناپلئون برای ایجاد یک امپراتوری در نهایت پس از عقب‌نشینی وی از روسیه به شکست انجامید با این حال، ارتش تحت رهبری او مرز‌های زیادی را در نوردید و موجودیت‌های سیاسی تازه‌ای را ایجاد کرد. موضوعی که به نخستین تلاش‌های عامدانه برای ساخت یک نظام دولتی مدرن در جریان کنگره وین در سال1815 ختم شد.
کنسرت اروپا که پس از کنگره وین ایحاد شد در دهه‌های بعد با برخی چالش‌ها روبه‌رو شد. به‌طور خاص در سال1848، هنگامی که انقلاب‌های ملی گرایانه در اروپا رخ دادند این مساله نمود‌های عینی خود را به نمایش گذاشت. در پی این تحولات، بیسمارک، صدراعظم پروس جنگ‌های گسترده‌ای را با هدف متحد کردن آلمان به راه انداخت. موضوعی که سبب شد تا این کشور یک موقعیت مهم در اروپا کسب کند. این موضوع در جریان کنفرانس برلین در سال1878 بازتاب یافت. بیسمارک به واسطه اتحادش با روسیه یک نظم باثبات را تا زمانی که قیصرِ آلمان وی را در سال1890 از قدرت عزل کرد، ایجاد کرد.
پس از آن شاهد وقوع جنگ جهانی اول بودیم که در پی آن توافق صلح ورسای و جامعه ملل شکل گرفتند. ناکامی این توافق و نهاد، زمینه‌های مساعدی را برای آغاز جنگ جهانی دوم ایجاد کرد. تشکیل سازمان ملل متحد و نهاد‌های نظام برتون وودز (نظیر بانک جهانی؛ صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی)، مهم‌ترین جلوه‌های نهادسازی در قرن بیستم بودند.
ازآنجاکه آمریکا در این دوران بازیگر اصلی بود، عصر پسا سال1945 به‌عنوان «قرن آمریکایی» شناخته شد. پایان جنگ سرد در سال1991 و سپس توزیع تک قطبی قدرت، زمینه را برای ایجاد و تقویت نهاد‌هایی نظیر سازمان تجارت جهانی، دیوان لاهه و توافق آب و هوایی پاریس فراهم کرد.
حتی قبل از ترامپ، برخی تحلیلگران اعتقاد داشتند که این نظم آمریکایی به نقطه پایان خود رسیده است. قرن بیست‌ویکم یک تغییر دیگر را نیز در حوزه توزیع قدرت به همراه داشته است. در این قرن ما شاهد «ظهور آسیا» بوده‌ایم (یا بهتر بگوییم احیای آسیا). درحالی‌که آسیا در سال1800 میزبان بالاترین سهم از اقتصاد جهانی بود، پس از انقلاب صنعتی در غرب شاهد تنزل جایگاه خود بود. همچون دیگر مناطق، این قاره از رهگذر امپریالیسم جدید که فناوری‌های ارتباطی و نظامی غربی آن را میسر ساختند، ضربه خورد. اکنون آسیا به موقعیت اصلی خود به‌عنوان منبع اصلی جهان در حوزه تولید اقتصادی بازگشته است. با این حال، دستاورد‌های اخیر آن بیش از آنکه برای آمریکا هزینه داشته باشد، برای اروپا با هزینه‌های جدی همراه بوده است. آمریکا به جای نزول، هنوز یک‌چهارم تولید ناخالص جهانی را نمایندگی می‌کند.
نمود عینی این مساله را در دهه1970 میلادی نیز شاهد بوده‌ایم. درحالی‌که چین به میزان قابل توجهی موجب تضعیف موقعیت رهبری جهانی آمریکا شده با این حال، این کشور از آمریکا در حوزه‌های اقتصادی و نظامی پیشی نگرفته و البته که در حوزه اتحادهایش نیز در پشت سر آمریکا قرار دارد.
اگر نظم بین المللی را در حال منسوخ شدن در نظر گیریم، سیاست داخلی آمریکا در این رابطه همچون خیزش چین، نقشی مهم بازی می‌کند.
بازار

http://www.Lor-Online.ir/fa/News/1013627/متفکر-آمریکایی-مطرح-کرد--ترامپ-و-آینده-نظم-جهانی
بستن   چاپ