ندای لرستان - کیهان / «میز یا تفاهم ترامپ کدام را میخواهد؟» عنوان یادداشت روز در روزنامه به قلم است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
این دور از مذاکرات پس از توصیهها و هشدارهای متعدد رهبر معظم انقلاب درباره غیرقابل اعتماد بودن آمریکا و لزوم حل مشکلات اقتصادی از جمله «مسئله تحریم» از طریق راههای موازی دیگر، آغاز شده است. در یکی از آخرین موضعگیریهای رهبر انقلاب در دیدار مسئولان ارشد نظام در 26 فروردین ماه نیز، ایشان در کنار طرح مباحثی مثل، لزوم پیگیری طرحهای اقتصادی بر زمین مانده، تحقق عدالت آموزشی، صرفهجویی در انرژی، کمک به تحقق شعار سال، کمک به سوق دادن سرمایهها و نقدینگی به سمت تولید، تاکید بر «تولید» و «رفع موانع تولید»، به مذاکره هم اشارهای کرده و گفتند: «هیچکدام از این مسائل با گفتوگوهای عمان هیچ ارتباطی ندارد...مذاکرات ممکن است به نتیجه برسد یا نرسد ما هم به این گفتوگوها نه خیلی خوشبین و نه خیلی بدبین هستیم البته به طرف مقابل خیلی بدبین هستیم اما به تواناییهای خود خوشبین هستیم.... مسائل کشور نباید به این گفتوگوها گره زده شود و اشتباهی که در برجام انجام شد و همه چیز کشور را به پیشرفت مذاکرات منوط کرد، نباید تکرار شود چرا که کشور شرطی میشود و همه چیز از جمله سرمایهگذاری تا مشخص شدن نتیجه مذاکرات معطل میماند.»
با توجه به این که همه، دلیل این بدبینی زیاد به طرف مقابل را میدانیم، و میدانیم به احتمال زیاد «آمریکا تحریمها را برنخواهد داشت» -که رسیدن به این گزاره با وجود تجربه، اصلا کار سختی نیست- در این یادداشت میخواهیم به این دو سؤال بپردازیم که «چرا نباید به این مذاکرات نه خیلی خوشبین بود و نه خیلی بدبین؟» و «آمریکا که میداند، ما به دنبال سلاح هستهای نیستیم چرا دنبال مذاکره است؟» از آنجایی که پاسخ سؤال دوم، ارتباط مستقیمی با شخصیت و رفتار ترامپ دارد، تلاش میکنیم، در چارچوب نظریات «یورگن هابرماس» در حوزه «کُنش»، به این موضوع بپردازیم. بخوانید:
در پاسخ به سؤال اول میتوان گفت، نتیجه خوشبینی و بدبینی افراطی به این مذاکرات یعنی، همان گره زدن اقتصاد و مسائل کشور به آن و در نتیجه شرطی شدن معیشت مردم که یکی از بدترین سناریوها است؛ امری که رهبر انقلاب به درستی از آن نهی کردند. خوشبینی افراطی یعنی، معطل نتیجه مذاکرات ماندن و رها کردن امور و بدبینی افراطی به مذاکرات هم یعنی، دادن بهانهای تازه به دشمنان داخلی و خارجی ایران و تُرش کردن فضا و بهانه دادن به سفتهبازان برای بازی با روح و روان بازار. افراط و تفریط نه فقط در مذاکره که در هر امری مذموم است و همیشه تبعات سوء داشته است.
اما به این که «چرا با وجود آنکه آمریکا میداند ما دنبال سلاح هستهای نیستیم، روی مذاکره اصرار دارد؟» میتوان پاسخهای متعددی داد. مثلا، آمریکایی که تحت نفوذ شدید لابیهای صهیونیستی است، نمیخواهد در این حوزه کوچکترین ریسکی کند. این که هیچ کشوری در منطقه نباید قویتر و پیشرفتهتر از رژیم صهیونیستی باشد، جزو اصول راهبردی اسرائیل و آمریکاست. وقتی رژیم صهیونیستی زیرساختهای سوریهای را که اداره امورش به دست عوامل خودش افتاده، دیوانهوار بمباران میکند، یعنی، کمترین احتمال برای نقض این اصول راهبردی را بر نمیتابد. اگر این پاسخ را درست در نظر بگیریم، تردید نباید داشت، مذاکرات هستهای، مقدمهای است برای انجام مذاکرات بعدی این بار بر سر توان موشکی، منطقهای و هر موضوعی دیگری که، بر مؤلفههای قدرت کشورمان افزوده است. آمریکا احتمالا مذاکرات هستهای را به عنوان، باز شدن راه مذاکره بر سر سایر مؤلفههای قدرت ایران میبیند و از دست رفتن مؤلفههای قدرت-بدون کمترین تردید-یعنی جنگ؛ جنگی که نتیجه آن معلوم است! یک لحظه به پاسخ این سؤال بیندیشید که، چرا دشمن به ایرانی که نه توان اتمی دارد، نه توان موشکی دارد و نه توان پهپادی و متحدان منطقهایاش را هم در مذاکرات رها کرده، نباید حمله کند؟!
بازار
![]()
از سوی دیگر کافی است با این مذاکرات هستهای و به لطف عملیاتهای روانی و رسانهای، کمی «شیرینیِ آدامسی» به کام ما ریخته شود! این شیرینی زودگذر میتواند بهانهای شود برای ایرانستیزان جهت انداختن کشور در تله مذاکرات بیپایان! لذا برای بستن این راه، تعیین خطوط قرمز در مذاکرات جاری و گرفتن تضمینهای قوی و آزمودن عملی تعهدات طرف مقابل، ضروری است.
اما میتوان به این سؤال مهم، از منظری دیگر یعنی از دریچه «رفتارشناسی ترامپ» هم پاسخ داد. «یورگن هابرماس»، قائل به وجود 3 نوع کُنش است که عبارتند از 1- کنش وسیلهای 2- کنش استراتژیک و 3- کنش ارتباطی. ️ در «کنش وسیلهای»، فرد به دنبال رسیدن به یک هدف با استفاده از بهترین وسیله و یکسری محاسبات عقلی است. اینجا شخص کاملا فردی عمل میکند و با دیگری تعامل ندارد. مثل نجاری که میخواهد یک میز بسازد. هابرماس میگوید در کنش وسیلهای هدف، «چیرگی وسیلهای» است. یعنی با کمک ابزار (اینجا میخ، اره، چکش و..) یا روشهایی (مثل قدرت، تهدید، فریب یا مذاکره) به دنبال چیرگی است. در «کنش استراتژیک» فرد یا گروه در تعامل با دیگران و با در نظرگرفتن رفتارها و کُنشهای آنها عمل میکند. فرد یا گروه تلاش میکند با یکسری استراتژی بر دیگران تاثیر بگذارد و از آنها پیشی بگیرد. رفتار دیگری را پیشبینی و بر اساس آن اقدام کند. اینجا هم هدف، «چیرگی وسیلهای» است. هابرماس میگوید، در«کنش ارتباطی» نه از طریق حسابگریهای خودخواهانه آن دو کنش قبلی که، از طریق «تفاهم» کارها پیش میرود و هیچیک از دو طرف، در بند منافع شخصی نیستند. این کُنش، تفاهم محور، مبتنی برگفتوگوی آزاد، عقلانیت ارتباطی و همکاری، صداقت و شفافیت است.
از سوی دیگر، بر اساس گزارشهای مستند صدها روانشناس در سرتاسر عالم از جمله روانشناسان آمریکایی، ترامپ فردی خودشیفته است که به شدت نیاز به «تایید شدن» دارد. در تایید این ادعا همین بس که تمام افرادی که در کاخ سفید جمع کرده در یک ویژگی، مشترکند و آن «وفاداری به ترامپ» است! خودشیفتهها کوچکترین نقد را نمیپذیرند و رفتار و کنش آنها، بسته به شرایط پیرامونی تغییر میکند. طبق گزارشهای درز کرده از کاخ سفید، ترامپ به شدت علاقهمند است، فردی «غیر قابل پیشبینی» دیده شود و این یعنی، خود را در چارچوب هیچ یک از کنشهایی که بالا بر شمردیم، قرار نمیدهد! ترامپ در مواجهه با متحدان و دشمنانش، در عمل، «کنش استراتژیک» دارد. یعنی با در نظرگرفتن رفتارها و کنشهای طرف مقابل، از ابزارهایی مثل زور، فریب، تهدید، تحریم و دروغ استفاده میکند تا به «چیرگی وسیلهای» برسد. منتهی ادبیاتی که به کار میبرد بیشتر در چارچوب «کنش ارتباطی» قرار میگیرد. نکته اینجاست که، کنش ارتباطی و استراتژیک، نقطه مقابل هم هستند و در یک جا قرار نمیگیرند! مگر فرد دچار اختلالات شخصیتی بوده و خودشیفته باشد. بازگردیم به سؤال این یادداشت. با توجه به این ویژگیهای شخصیتی ترامپ شاید بتوان گفت، برای ترامپ، همین که اعلام کند «دیدید! من توانستم ایرانیها را به پای مذاکره کشانده و توان هستهایاش را بگیرم» کافی است! «حلشده» نشان دادن مسائلی که تاکنون دیگران نتوانستهاند حلش کنند، بیش از هر چیزی شخصیتی مثل ترامپ را ارضا میکند! او به شدت عاشق «پیروز» نشان دادن خود است؛ ولو نمایشی!
در این یادداشت با بررسی دو پرسش محوری درباره مذاکرات هستهای، بر سه نکته کلیدی تأکید کردیم. نخست، هشدار رهبر انقلاب درباره خطر گره زدن اقتصاد به نتایج مذاکرات و تکرار اشتباهات برجام. دوم، تحلیل دلایل اصرار آمریکا بر مذاکرات هستهای با وجود آگاهی از عدم گرایش ایران به ساخت سلاح اتمی و سوم، تبیین رفتار ترامپ در چارچوب نظریه کنش هابرماس که نشان میدهد او با تلفیق کنش استراتژیک (فریب و تهدید) و ادعای تفاهم (کنش ارتباطی دروغین)، میتواند به دنبال پیروزیهای نمایشی برای ارضای نفسانی خود هم باشد. نتیجه آنکه مذاکره برای آمریکا ابزاری راهبردی است و کشور عزیزمان باید ضمن هوشیاری، از تعیین خطوط قرمز غیرقابل مذاکره غافل نبوده و در میدانی بازی نکند که دشمن طراحی کرده است...
http://www.Lor-Online.ir/fa/News/1021860/سرمقاله-کیهان--میز-یا-تفاهم،-ترامپ-کدام-را-میخواهد؟