ندای لرستان
روایت مهر
معلمی که امید می کارد
دوشنبه 1 ارديبهشت 1404 - 13:30:00
ندای لرستان -

روایت مهر | معلمی که امید می‌کارد در گوشه‌ای از خاک گرم ایران، در ویسیان، جایی که سیل خانه‌ها را برد اما انسانیت را نه، مردی هست که هر روز با مهر، خشت خشت فردا را می‌سازد. نامش محمد شاه‌کرمی‌ست؛ معلمی نه فقط با گچ و تخته، بلکه با دلی لبریز از مهر، دستی لبریز از یاری، و قلبی لبریز از ایمان. از روزی که سیل، سقف‌ها را شُست و بچه‌ها را در حیرت و وحشت رها کرد، او بی‌درنگ دست به کار شد. شد سایه‌ی پدرانه‌ی آن‌ها، مرهم زخم‌هایی که از خانه و خاطره تهی شده بودند. هنوز سیل خشک نشده بود که کرونا رسید و نان‌آوران بی‌نان شدند. اما محمد شاه‌کرمی دست روی دست نگذاشت؛ دست گرفت، ساخت، کمک کرد، تا مبادا دانش‌آموزی تنها بماند یا امیدی خاموش شود. زمستان که آمد و سرمای استخوان‌سوز، او بود که برای مدرسه‌اش با کمک مردم و از جیب خودش، گاز کشی کرد. کاری کرد تا کلاس‌ها گرم شود، تا دستان کوچک دانش‌آموزانش از سرما نلرزد، تا کلمه‌ها یخ نزنند در گلو. مهر که آمد و بچه‌ها با لباس‌های کهنه قدم به کلاس گذاشتند، قلب او تاب نیاورد. رفت، گشت، کمک جمع کرد و شد خورشیدی بر تن دانش‌آموزانی که سرمای محرومیت به جانشان نشسته بود. دفتر و کیف و مداد خرید، تا کودکی، میان خط‌های دفترش، رؤیا بکارد. وقتی فهمید دو دانش‌آموز بی‌سرپرستش خانه‌ای دارند که هنوز ناتمام است، بیل به دست گرفت. معلمی را با کارگری آمیخت و شب و روز خانه ساخت. خانه‌ای که نه فقط دیوار داشت، که پناه داشت، گرما داشت، امید داشت. وقتی پدری در بند اعتیاد بود و مادری لباس همسایه‌ها را می‌شست تا نانی فراهم کند، شاه‌کرمی دستشان را گرفت، برایشان کار خانگی راه انداخت. خانه را امن کرد، تا دخترک بتواند در سکوت و آرامش، درس بخواند، و روزی، خودش معلم شود و این چرخه را ادامه دهد. امروز، دغدغه‌ی شب و روزش ساخت یک کلاس است؛ کلاسی کوچک اما لبریز از رویا. خودش می‌گوید: «15 سرنوشت، در یک کانکس، چشم‌به‌راه لمس دیوارهای کلاس‌اند... چشم‌به‌راه پنجره‌هایی که رو به بهار باز شود.» ابزار محبتش هنوز در دست است. قلم خدمتش هنوز در جیب. و دلی دارد که نمی‌گذارد امید بمیرد. او روانشناس است، مشاور است، یاور است. گاه معلم، گاه پدر، گاه خانه‌ساز، گاه گازکش، اما همیشه... انسانی که امید را زنده نگه می‌دارد. وقتی از او می‌پرسم این راه تا کجاست؟ با لبخند می‌گوید: «تا آنجا که امید باشد.» و آیا امید تمام می‌شود؟ می‌گوید: «امید هرگز نمی‌میرد... خدا می‌بیند، و هر روز روشن‌ترش می‌کند.

http://www.Lor-Online.ir/fa/News/1021861/معلمی-که-امید-می-کارد
بستن   چاپ