ندای لرستان
روایت مهر
معلمی که پناه شد
يکشنبه 7 ارديبهشت 1404 - 11:11:50
ندای لرستان -

روایت مهر | معلمی که پناه شد
گاهی عشق، تنها در یک واژه خلاصه می‌شود: معلّم.
کسی که نه تنها درس می‌دهد، که در سخت‌ترین لحظات، تکیه‌گاه می‌شود.
در یک روز سرد پاییزی، وقتی معلم کلاس سوم، آقای حسین دالوند، طبق معمول با لبخند وارد کلاس شد، چشمش به امیرعلی افتاد؛ پسربچه‌ای که همیشه شیطنت و شادی در چهره‌اش موج می‌زد، امروز سر در گریبان داشت.
دل معلم لرزید.
آرام به کنارش رفت و پرسید:
– امیرعلی جان، چی شده پسرم؟
اما امیرعلی فقط نگاه کرد. سکوتش فریاد می‌کشید.
با پیگیری معلم و گفت‌وگو با بچه‌های دیگر، حقیقت آشکار شد: نوجوانی در روستا با پرتاب سنگ، چشم امیرعلی را به شدت آسیب زده بود، و او را از گفتن ماجرا ترسانده بود.
آقای دالوند بدون لحظه‌ای درنگ، کنار امیرعلی نشست، او را در آغوش گرفت و آرام اشک‌هایش را پاک کرد. وقتی چشمان پرخون و نیمه‌بسته او را دید، قلبش فشرده شد.
بی‌درنگ با خانواده امیرعلی تماس گرفت. با صبری بی‌انتها، نگرانی‌شان را شنید و با دلسوزی، آن‌ها را متقاعد کرد که باید هرچه سریع‌تر برای درمان فرزندشان اقدام کنند.
در منطقه روستایی‌شان امکانات درمانی نبود؛ اما معلم، خود پیگیر شد تا خانواده را همراه کند، راهکارهای درمان را جست‌وجو کرد و اطمینان داد که تا آخر مسیر، کنارشان خواهد بود.
با پیگیری‌های مستمر آقای دالوند، امیرعلی به بروجرد و سپس تهران اعزام شد. روزهای پراضطراب کلاس بدون امیرعلی می‌گذشت، اما معلم هر روز از حال او خبر می‌گرفت، دعا می‌کرد و امید را در دل بچه‌های کلاس زنده نگه می‌داشت.
خبر سختی رسید: خطر نابینایی. اما امید، دست از سر این معلم برنداشت.
و سرانجام، پس از چندین عمل جراحی، امیرعلی نجات یافت و بینایی‌اش را بازیافت.
آری، معلمی یعنی همین؛
یعنی شب نخفتن برای اشک دانش‌آموز،
یعنی پیگیری، دلداری، همدلی...
یعنی پدری که دلش به درد دانش‌آموز گره می‌خورد و آرامش نمی‌یابد، مگر آنکه چراغ امید در چشم‌های او دوباره روشن شود.
روایتی از حسین دالوند، آموزگار دبستان شهید رضا بختیاری منطقه سیلاخور
با همکاری فرهاد عنایت‌پور، سرپرست روابط عمومی آموزش و پرورش منطقه سیلاخور

http://www.Lor-Online.ir/fa/News/1022994/معلمی-که-پناه-شد
بستن   چاپ