ندای لرستان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
تهران برای توافق با نهاد پادمانی سه ماه زمان دارد
حدیث روشنی| همزمان با صدور قطعنامه ضد ایرانی شورای حکام علیه ایران گمانهزنیها در باب چشمانداز توافق احتمالی میان ایران با تروییکای اروپایی و امریکای تحت رهبری دونالد ترامپ افزایش یافته است. قطعنامه شورای حکام در شرایطی تصویب شد که تهران پیشتر گفته بود که آماده تعامل با نهاد پادمانی است و همزمان قصد دارد سطح غنیسازی را به میزان 60 درصد نگه داشته و به بازرسان اجازه دسترسی به سایتها را دهد. با این حال کنش تروییکای اروپایی نشان داد که سطح تنشها میان طرفین به شکل بیسابقهای و به واسطه متغیرهای مختلفی افزایش یافته است. به همین بهانه به واسطه واکاوی چرایی افزایش تنشها میان تهران و بروکسل و پیامدهای قطعنامه ادعایی تصویب شده، روزنامه اعتماد با حشمتالله فلاحتپیشه، رییس پیشین کمیسیون امنیت ملی و کارشناس مسائل سیاست خارجی گفتوگو داشته است. فلاحتپیشه بر این باور است که در شرایط کنونی به واسطه متغیرهایی چون رویکرد ایران در ارتباط با فعل و انفعالهای روسیه در اوکراین و همچنین فرصتهای از دست رفته جهت احیای توافق هستهای، به واسطه تحولات و تغییر شکل معادلات بینالمللی غرب جبههای تازه را علیه ایران تعریف کرده و در همین راستا تروییکای اروپایی درصدد هستند تا از سیاست فشار حداکثری علیه ایران پیروی کنند. فلاحتپیشه در بخش دیگری از این گفتوگو تاکید داشت، در صورتی که دستگاه دیپلماسی ایران در باب تنشهای حاکم با تکیه بر اجماع در داخل تصمیمسازی نکند، احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه افزایش خواهد یافت و تمامی راهها برای حصول توافق مسدود خواهد شد.
قطعنامه شورای حکام بعد از کش و قوسهای فراوان میان تهران و آژانس در شرایطی که تنشها میان تهران وبروکسل به سطح بیسابقهای رسیده است به تصویب اعضا رسید. به باور شما چرا اروپا که زمان خروج دونالد ترامپ از برجام، کنار ایران قرار داشت، در شرایط کنونی عزمش را برای تحت فشار قرار دادن تهران جزم کرده و به نظر میرسد چندان مایل به توافق با تهران نیست؟
ابتدا باید پیامدهای تصویب این قطعنامه را ارزیابی کرد. به نظر میرسد قطعنامهای که در شورای حکام تصویب شد، قطعنامه سادهای نیست. پیش از این نیز شاهد اعمال تحریمهای بیسابقهای از سوی اروپا علیه ایران بودهایم. این روند به وضوح نشان میدهد که اروپاییها سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ را دنبال میکنند.
واقعیت این است که خطاهایی جدی در سیاست خارجی ایران طی سالهای اخیر رخ داده است. این اشتباهات سبب شده تا اروپا و امریکا بهرغم اختلافات اساسی که بر سر موضوع اوکراین با یکدیگر دارند درباره مسائل مرتبط با ایران به توافقی ضمنی برسند و اختلافات خود را کنار بگذارند.
به عقیده من، این شرایط ناشی از ناکارآمدیهای سیاست خارجی است.
در متن قطعنامه نیز مشاهده کردیم که اروپاییها بدون ارایه هیچ گونه مابهازایی از ایران میخواهند که قابلیتهای هستهای خود را محدود کرده و بازرسیهای گستردهتری را بپذیرد. در این زمینه باید متذکر شد که پیش از این، در جریان مذاکرات برجام فرصتی وجود داشت که ایران میتوانست در قبال رقیقسازی سوخت 60 درصدی و 20 درصدی خود، کاهش تحریمها را مطالبه کند. اما اکنون این قطعنامه از ایران میخواهد بدون دریافت هیچ امتیازی، نهتنها بازرسیهای بیشتر را بپذیرد، بلکه سوختهای غنی شده 60 درصدی خود را نیز رقیقسازی کند. این موضوع نشاندهنده شکست دیپلماسی در شرایط فعلی است. به نظر میرسد که اروپاییها در هماهنگی با امریکا، به دنبال اجرای سیاست فشار حداکثری سریع علیه ایران هستند.
در این شرایط ایران چه واکنشی در برابر این وضعیت نشان خواهد داد؟ به باور شما دستگاه دیپلماسی کشورمان دارای چه اهرمهایی است؟
به باور من میتوان گفت که ایران وارد دوران سختی شده و یکی از بزرگترین فرصتسوزیها در تاریخ معاصر کشور رخ داده است. این شرایط در حالی شکل گرفته که کشورهای غربی توانستهاند بازار انرژی جهان را به گونهای مدیریت کنند که بحرانهای جدید تاثیر محسوسی بر خواست آنها نداشته باشد. همزمان اما ایران با بحرانهای متعددی، از جمله در خاورمیانه، دست و پنجه نرم میکند.در این وضعیت، به نظر میرسد دو راه پیش روی ایران وجود دارد؛ راه نخست، ادامه مذاکرات با نهاد پادمانی و به ویژه اجرای توافق اسفند 1401 است که البته در این مورد نیز در بیانیه مشترک وزارت امور خارجه و سازمان انرژی اتمی هیچ اشارهای به این توافق نشده است، اما اجرای این توافق میتواند مسیر دیپلماتیک جدیدی را باز کند. راه دوم، ادامه توسعه قابلیتهای هستهای است که طبیعتا دیپلماسی هستهای را با چالشهای جدی روبهرو خواهد کرد و به احتمال زیاد تنشهای بیشتری را میان ایران و کشورهای غربی به وجود خواهد آورد.
به باور شما میان دو گزینهای که در بالا بدان اشاره شد، تهران کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟
توجه داشته باشید، سه ماه آینده نقش تعیینکنندهای خواهد داشت. اگر ایران و آژانس بتوانند به یک توافق مشخص دست یابند، مسیر دیپلماسی جدیدی گشوده خواهد شد. اما در غیر این صورت، دو گزینه دیگر روی میز خواهد بود. گزینه اول، ارجاع مستقیم پرونده ایران از سوی شورای حکام به شورای امنیت سازمان ملل است. با این حال به نظر میرسد که کشورهای غربی این مسیر را انتخاب نخواهند کرد، چراکه با حضور چین و روسیه در شورای امنیت، آزادی عمل آنها محدود خواهد شد.
گزینه دوم، اما فعالسازی مکانیسم ماشه است که به باور من، لابیهای مخالف ایران در امریکا و اروپا به شدت به دنبال آن خواهند بود. اگر این مکانیسم فعال شود، بدون نیاز به ارجاع پرونده به شورای امنیت، تمامی تحریمهایی که در قالب شش قطعنامه سازمان ملل علیه ایران وضع شده بود، مجددا احیا خواهد شد. این سناریو، ایران را با چالشهای اقتصادی و سیاسی روبهرو خواهد کرد.
علاوه بر این، با توجه به احتمال ادامه بحران اوکراین در آن زمان، به نظر میرسد که مسیر دوم یعنی عدم ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت محتملتر باشد. در این صورت، تحریمها مجددا اعمال خواهند شد. پس از آن شورای امنیت یک ماه فرصت خواهد داشت تا بر اساس سازوکارهای جدید، توافقی حاصل کند. اما اگر در این مدت توافقی صورت نگیرد، دیگر فرصتی برای توافق به وجود نخواهد آمد. دلیل این موضوع را نیز میتوان در تغییر معادلات بینالمللی و شکلگیری جبههبندی جدیدی علیه ایران در غرب جستوجو کرد. بروز شرایط جدید نشاندهنده آن است که غرب، در مواجهه با ایران، به دنبال راهبردی سختگیرانهتر و هماهنگتر است، راهبردی که فضا را برای هرگونه توافقی به شدت محدود میکند.
سناریوی تجدیدنظر در دکترین هستهای ایران به عنوان واکنشی به کنش غرب بالاخص تروییکای اروپایی چقدر محتمل است، بالاخص در شرایط کنونی که همزمان با بازگشت ترامپ گمانهزنیها در باب بازگشت کمپین فشار حداکثری افزایش یافته است؟
در خصوص احتمال تجدیدنظر در دکترین هستهای ایران باید گفت مانند یکسری ادعاهایی که توسط افرادی در گذشته مطرح میشد اکنون نیز طرح مجدد این مساله نه تنها هیچ منفعتی برای کشور نخواهد داشت، بلکه منجر به رفع اختلاف میان دشمنان ایران نیز خواهد شد. کمااینکه اکنون نیز این اتفاق افتاده است. من معتقدم هم آژانس تاکید داشته است که ایران برنامه نظامی ندارد و هم کشورهای غربی نیز میدانند که ایران در برنامه هستهای خود اهداف نظامی را دنبال نمیکند. اما آن افرادی که شفاف از بمب هستهای صحبت کردند در وهله اول به ایجاد اجماعی علیه ایران کمک کردند که باعث شد کشورهای مخالف ایران در همسویی با غرب به قطعنامه ضد ایرانی رای مثبت دهند. کما اینکه در تمامی کشورهایی که صاحب بمب اتم شدهاند در خفا این تصمیم گرفته شده است. ایران تنها کشوری است که هیچ برنامهای در خفا برای این مساله ندارد، اما فقط شعار داده میشود.
ذکر این نکته اهمیت دارد که دو بار فرصت احیای برجام از دست رفت. بار اول در دولت آقای روحانی که فرصت احیای برجام در سال آخر دولت ایشان قربانی بازیهای جناحی داخلی شد؛ زیرا برخی جناحها نمیخواستند رقیبشان این دستاورد را به نام خود ثبت کند. بار دوم، در زمان مرحوم رییسی که احیای برجام بهطور آشکار قربانی منافع روسیه شد.
فارغ از موضعگیریهایی که در باب تغییر احتمالی دکترین هستهای مطرح است باید گفت که رویکرد برخی از نقش اصلی در تضعیف سیاست خارجی کشور داشتهاند، این گروه به جای پذیرش اشتباهات خود یا حداقل فراهم کردن امکان جبران این اشتباهات توسط دولت جدید، همچنان مسیر پیشین را ادامه میدهند. طرح موضوع تغییر دکترین هستهای در شرایط فعلی نمونهای دیگر از این سیاستهاست که ممکن است هزینههای بیشتری را بر ملت ایران تحمیل کند.
به ادعای برخی ناظران اروپا نگران رویکرد احتمالی ترامپ در قبال ایران و احتمال شکلگیری توافقی جدید میان تهران و واشنگتن است که احتمالا منافع اروپا در این توافق احتمالی و ادعایی نادیده گرفته شود. این گزاره چقدر قابل اعتناست؟
اگرچه سیاست کلی ترامپ بر عدم ورود به جنگ استوار بود، اما حتی در صورت حرکت او به سمت توافق با ایران، این توافق به معنای ارایه امتیازات ویژهای به ایران نخواهد بود. ترامپ نیز با تکیه بر کابینه افراطیاش که تاکنون تعریف کرده به دنبال کشاندن ایران به پای میز مذاکره از موضع ضعف است. آشفتگی روابط ایران و اروپا این فضا را برای ترامپ و تیم او فراهم کرده است تا از این موقعیت برای پیشبرد طرحهای خود علیه ایران استفاده کنند. اما عامل مهمی که روابط ایران و اروپا را به شرایطی پرتنش امروز رسانده، متاسفانه بهرهبرداری روسها از رویکرد سیاست خارجی ایران بوده است. اشتباهات تاریخی ایران، از جمله ناتوانی در بهرهبرداری از اختلافات میان اروپا و امریکا درباره برجام، همه طرفها را علیه ایران متحد کرده است. در شرایط فعلی، حمایت روسیه از ایران تنها محدود به شعارهای دیپلماتیک بوده و در عمل، هیچ حمایت راهبردی مشاهده نمیشود. اگر روابط ایران و روسیه به واقع راهبردی بود، انتظار میرفت که تجهیزات پیشرفته نظامی مانند سیستمهای اس-400 یا سوخو-35 در اختیار ایران قرار میگرفتند.
از زاویهای دیگر اما ذکر این نکته اهمیت دارد که اروپا بارها نشان داده که بدون هماهنگی با امریکا قادر به اعمال اقدامات مثبت خود در قبال ایران نبوده است. مصداق بارز آن نیز این است که بعد از خروج امریکا از برجام، اروپاییان حتی نتوانستند سازوکاری مانند اینستکس را بهطور موثر عملیاتی کنند، اما شاهد بودیم که در تخریب سیاست خارجی ایران فعالانه عمل کردند. به اعتقاد من امریکا از این سیاستهای منفی اروپا علیه ایران نهایت استفاده را میبرد. اما اگر سازوکاری ایجاد شود که سیاست خارجی ایران در مسیری روشن توان حل اختلافات موجود با اروپا را داشته باشد این امر میتواند حداقل بخشی از تنشهای مسیر پیش رو را کاهش دهد. تعریف یک دیپلماسی فعال، متعادل و مبتنی بر منافع ملی که از بازیهای جناحی داخلی و وابستگی به قدرتهای خارجی دور باشد، میتواند به احیای اعتبار ایران در جامعه جهانی کمک کرده و از هزینههای بیشتر برای مردم ایران جلوگیری کند.
http://www.Lor-Online.ir/fa/News/993534/تروییکای-اروپایی-به-دنبال-اجرای-کمپین-فشار-حداکثری-هستند