گاردین: سیتی چطور تبدیل به بدترین تیم دنیا شد؟
مقالات
بزرگنمايي:
ندای لرستان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مصدومیت رودری، افت ارلینگ هالند و گیج شدن پپ گواردیولا همگی در سقوط عمیق این تیم قهرمان نقش داشتهاند.
به گزارش گاردین، هشت هفته، 12 بازی و 9 شکست! این حاصل کار سیتیزنها در یک ماه و نیم گذشته بوده است. اما شنیده میشود پس از سقوط منچسترسیتی به عمق بحران، پپ گواردیولا حداقل مشکل را شناسایی کرده است.
گواردیولا پس از شکست در ویلا پارک در روز شنبه به دوربینهای بیبیسی گفت: «ما گلهایی را که قبلا به ثمر میرساندیم دیگر به ثمر نمیرسانیم و گلهایی را دریافت میکنیم که قبلا نخوردهایم. دیدگاه گواردیولا به نظر ساده میآید: گلهای بیشتری بزنید و کمتر گل بخورید! برد به جای باخت! این توضیح پپ برای دورهای است که در طی آن تیمی که قبلا دل حریفان را به لرزه میانداخت، نهتنها شکستپذیر، بلکه نابود شده به نظر میرسد و به طرز عجیبی آزاردهنده فوتبال مبتنی بر مالکیت را ارایه میکند.
اما سوال این است که دقیقا چطور این اتفاق افتاد؟ و آیا در هر مرحلهای اجازه داریم مربی تیم را مقصر این موارد بدانیم؟ در حالی که سیتی برای دیدار با اورتون در روز باکسینگ (امروز) آماده میشود، دو نکته در مورد اتفاقات تا این مرحله ارزش گفتن دارد. شگفتانگیزتر از همه بزرگ بودن این ماجرا است. این بدون شک عمیقترین فروپاشی داخلی هر قهرمانی در عصر مدرن است. یک سال پیش در همین روزها تیمی 10 نفره، همان تیمی که در زمین ویلاپارک حضور داشتند، 4-0 فلومیننزه را در جده شکست داد. در آن لحظه سیتی به افتخاری تاریخی نائل شد: اولین باشگاهی که بهطور همزمان قهرمان لیگ قهرمانان، لیگ برتر، جام جهانی باشگاهها، جام حذفی و سوپرجام یوفا شد. آنها در نوک قله بودند. قله دیگری وجود نداشت. این تمام چیزی بود که میشد به دست آورد. گواردیولا به جهان اطمینان داد: «بازیکنان هنوز گرسنه و با انگیزه هستند.» و برای مدت طولانی این کاملا درست به نظر میرسید. سیتی تا فینال جام حذفی در ماه می، بدون در نظر گرفتن ضربات پنالتی، هیچ بازی را نباخت. تا این مقطع از فصل 14بازی گذشته بود تا اینکه یک بازی دیگر را باختند. همهچیز از آنجا شروع شد. این دومین نکته در مورد ورود سیتی به بحران است. هیچ توضیح واضحی برای هیچ یک از اینها وجود ندارد. تیمی که همه منتظر برنده شدنشان بودند به ناگاه غقب نشستند. همانطور که همیشه توضیحات به دیدگاه کلان و خرد تاریخ تقسیم میشوند جزییات هم همیشه سرنوشت یک بازی را تعیین میکنند. اما ما همچنان به روایتهای گسترده خود معتاد هستیم. بنابراین تحلیل سختگیرانهتر میگوید: اگر برنده توپ طلا را از هر تیمی خارج کنید، یک یا دو آسیب کلیدی به خط دفاع وارد میشود و شرایط بغرنج. سیتی از زمان مصدومیت رودری 24 امتیاز از دست داده است، از جمله برد مقابل آرسنال که در آن مصدومیت رودری رخ داد. این جایگاهی کلیدی در تمام تیمهایی است که گواردیولا هدایت کرده است، غیبتی که بر قسمتهای دیگر ماشین تاثیر میگذارد. وقتی شما مهره کلیدی هافبک دفاعی را ندارید مجبورید از بازیکنان در سراسر زمین بخواهید که در دوئلها برنده شوند، تعقیب کنند و تکل بزنند. کارهایی خارج از مجموعه مهارتهای کلیدی شان.
اما بیایید رودری را مجددا در آن دوره وارد ترکیب کنید. آیا واقعا از فروپاشی جلوگیری میکرد؟
یک نکته مهم دیگر در دیدگاههای کلینگرانه: ماجرای اتهامات وارده به منچسترسیتی در مورد نقض فیرپلی مالی. زمانی بود که به نظر میرسید نبرد لیگ برتر علیه پروژه سیتی شکست خورده است. ما ثروتمندترین باشگاه جهان را داشتیم که به دستور یک دولت سلطنتی (امارات متحده عربی) برنده میشد. بعد از اقامه دعوا آنها خود را به عنوان یک مستضعف جا زدند و نقش قربانی را بازی کردند. حتی دیگران را به توطئه علیه خود متهم نمودند. آنها بهترین وکلا را در اختیار گرفتند و به نظر میرسید ماجرا برای مدتی حل شده. اما فوتبالیستها ظرفیت مشخصی برای تمرکز روی شغل خود دارند. اما آنها هم ربات نیستند. مردم صحبت میکنند، برنامهریزی میکنند، به آینده خود فکر میکنند. ایجنتها حواسشان به آینده بازیکنانشان هست. همه اینها یعنی وقت ترکی در دیوار وجود دارد نمیتوان بدون توجه به آن ادامه داد. نکته بعدی در مورد خود گواردیولاست. گواردیولا خود منبع بخشی از این ضد انرژی علیه تیم شده است. بینظمی سیتی از زمان تمدید قرارداد پر سر و صدای سرمربی مزمن شده است. اخباری که حالا بیشتر از یک شایعه واقعی به نظر میرسد این است که برخی از بازیکنان قدیمی مشتاقانه منتظر یک تغییر طبیعی انرژی بودند. گواردیولا یک حضور طاقتفرسا و در عین حال عالی داشته است. او با فشار روی بازیکن و تاکید روی محدودیتها با القای کنترل کامل، برنده میشود. البته که خوب است که شما برنده هستید اما وقتی این فشار از حد توان خارج شد چه؟
اما نکته سادهتری نیز وجود دارد: حتی موفقترین و تأثیرگذارترین مربیان عصر هم گاهی به بن بست میرسند. بین پپ و بازیکنانش یک حس مرده به وضوح وجود دارد، شکافی برای اولینبار بین تیم و مربی به وجود آمده است.
چند هفته گذشته نگرانیهایی در مورد وضعیت بدنی گواردیولا مطرح شد. اینکه بدن ضعیف است، تیم بیمار است، الگوهای خواب وحشتناک و مشکلات گوارشی و خشکی پوست و باقی موارد. این مردی است که نبضش با فوتبال میتپد و حالا عمیقا تحت فشار و استرس قرار گرفته است. امضای قرارداد با ارلینگ هالند همیشه شبیه یک پارادوکس بوده است. اینجا مربیای است که با وسواسش روی پاسها تعریف میشود، حالا بازیکن ستارهای را در ترکیب خود جای میدهد که اصلا درگیر این چیزها نیست، که فوتبال را به شکل خلاصه انجام میدهد: ماشینی برای گلزنی. ایده ساختن تیمی در اطراف هالند توسط گواردیولا تبدیل به ایدهای پوچ شد مانند تصمیم جیمز جویس که تصمیم گرفت کتابی از جوکهای کلاس جهانی بنویسد.
در عین حال ما فصلی که سیتی سهگانه برد را داریم. دیدیم تیم میتواند آنقدر بالغ و خوب باشد که بازیکنی را جذب کند که فقط درخشش نهایی را ارایه دهد. کسی که چیزی به ریتمهای موجود اضافه نمیکند. اما این اولینبار بود که سیتی از یک تیم متحد تبدیل به تیمی غیر متحد شد. و سئوال این بود: آیا این در دراز مدت مشکلی درست نمیکند؟ این تصور که هالند یک بازیکن موفقی بوده است، کاملا مبتنی بر پیروزی با یک گل مقابل اینتر در فینال لیگ قهرمانان بوده است. در مقابل شکست با یک گل که اتفاقا خیلی محتملتر از پیروزی سیتی بود میتوانست همهچیز را برعکس کند. در مورد هالند همهچیز محدود به اعداد است. در اینجا چند مورد جالب آورده شده است. در پنج فصل قبلی بدون حضور او سیتی بهطور میانگین بیشتر از دو فصلی که او حضور داشته گل زده است. با هالند آنها بهطور میانگین 2.3 گل در هر بازی دارند و بدون او این عدد 2.6 بود. آنها بدون هالند در امتیازگیری هم موفقتر بودند. پس اگر واقعا گلهای بیشتری نزنید و امتیاز بیشتری نگیرید داشتن یک قاتل در محوطه جریمه چه فایدهای دارد؟
از بسیاری جهات، همه آن مشکلات خرد زیر چتر هالند گرد هم میآیند. سیتی از نظر تاکتیکی پیر به نظر میرسد. خط هافبک متخلخل به نظر میرسد. سایر مربیان متوجه شدهاند که سیتی در برابر بازیکنانی که با قدرت حمل توپ میکنند آسیبپذیر هستند. این هم علت و معلولی دارد.
هالند در مالکیت توپ تیم سهم کمی دارد. او بهطور متوسط در هر بازی هفت پاس کوتاه میدهد. او کمکی به بازی تیم نمیکند. پس مشخص است که چرا هافبکهای مسن سیتی اینقدر تحت فشار قرار میگیرند. در عین حال همه پذیرفتهاند که هالند کسی نیست که چیز جدیدی در اطرافش بسازد یا راههای دیگری برای برنده شدن بیابد. او فقط با چند شگرد خاص میتواند گلزنی کند. بیش از آن نه. هالند آخرین خرید بسیار تاثیرگذار برای تیم بوده است؛ آخرین کسی که شیوه بازی تیم را تغییر داد. یوشکو گواردیول با 77 میلیون پوند یک خرید موفقیتآمیز بوده است. قبل از آن مانوئل آکانجی، ناتان آکه و روبن دیاز را داشتیم و رودری در سال 2019. ببینید آنها چطور سبک بازی تیم را عوض کردند و هالند چطور. در این مدت بازیکنان پیشرفت نکردهاند. مربی نتوانسته است ابزار دیگری پیدا کند، در عوض به نظر میرسد در پوست خودش گیر افتاده است. هیچ چیز دیگری برای بردن وجود ندارد. به نظر میرسد کار تمام شده است، تمام شده است.
لینک کوتاه:
https://www.nedayelorestan.ir/Fa/News/1000669/