سرمقاله اعتماد/ خطای سیاستمدار در قدرت
سیاسی
بزرگنمايي:
ندای لرستان - اعتماد / «خطای سیاستمدار در قدرت» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم عباس عبدی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
سیاستمداران جوامع در حال گذار که از نوعی ناپایداری بالفعل یا بالقوه نیز رنج میبرند، در معرض این خطای رفتاری قرار دارند که به سرعت و به دلایلی که گفته خواهد شد، پس از به دست گرفتن قدرت کمکم وعدههای خود را فراموش کنند، یا حداقل درک آنان از انجام وعدههای داده شده یا از واقعیت، متفاوت از درک مردم شود. در این یادداشت میخواهم چگونگی بروز این خطا را توضیح دهم و اینکه آیا میتوان مانع از بروز آن شد یا آن را مهار کرد؟
در این گونه جوامع نمیتوان شعارهای معین و مشخص و قابل سنجش داد. اگر هم داده شود، اغلب فراتر از ظرفیت حکومت است. این گونه شعارها فقط وعده سر خرمن است، تا مردم را بسوی خود جذب کنند، که طبعا اغلب محقق هم نمیشوند، لذا پس از حضور در قدرت، در صدد عددسازی و توجیه برمیآیند، تا بگویند وعدههای خود را انجام دادیم. مثل دولت پیش که صبح تا شب میکوشیدند که نشان دهند آن وعدههای غیر قابل تحقق را اجرایی کردهاند. آنان نمیدانستند که این کوششها نه تنها هیچ مسألهای را حل نخواهد کرد بلکه، یک ایراد و امتیاز منفی دیگر(توجیهگری) را به امتیازات منفی آنان اضافه میکند. چرا نمیتوان شعارهای مشخص و قابل سنجش داد؟ برای اینکه مسایل و بحرانها عمیق و ریشهای هستند و ابتدا باید به حل آنها پرداخت، و انجام آنها را هم نمیتوان در قالب وعدههای معین و دقیق و قابل سنجش ارائه داد. مثلا اگر بگویند امور را کارشناسی میکنیم. خوب هر کاری که بعدا انجام دهند، خواهند گفت که دقیقاً کارشناسی است. ولی وقتی گفتیم تورم را تک رقمی میکنیم و در عوض به 50 درصد برسانیم دیگر توجیهپذیر نیست. لذا سیاستمداران آگاهتر مجبورند فقط به بیان رویکردهای کلی خود اکتفا کنند. عمل کردن به این رویکردها مشکلات خاص خود را دارد و مقاومت در برابر اجرای آنها سهمگین است و اجرای این گونه شعارها بیش از آنکه به وسیله یک نهاد بوروکراتیک و اداری قابل حل باشد، نیازمند پشتیبانی یک حزب یا جریان سیاسی است و این در حالی است که به دلایلی سیاستمداران منتخب از این پشتیبانی بیبهره میشوند. یا خودشان کمعلاقگی نشان میدهند، یا فاقد نهاد و جمع و سازمان پشتیبانیکننده منسجم هستند، یا پشتیبانان دور از واقعیات میشوند و دچار انتظارات غیر واقعی میشوند. همچنین جاذبههای مادی یا شهرت حضور در قدرت نیز میتواند مانع از نیاز به این پشتیبانی فکری و تحلیلی شود. سیاستمدارانی که موفق به حضور در قدرت میشوند، هنگام پذیرش مسئولیت و قدرت، مواجه با مسایل و موضوعات گوناگون و امور جاری میشوند که آنان را از مسأله اصلی باز میدارد. در واقع فکر و ذهن آنان به موضوعات جاری مشغول میشود. موضوعات جاری و عادی که هر دولتی مجبور به انجام آنها است، اغلب از دو حال خارج نیستند، برخی از آنها به سختی یا حتی غیر قابل حل است، و برخی دیگر به راحتی یا به طور نسبی حل میشوند. در صورت اول انرژی زیادی را از آنان میگیرد و فرصت فکر کردن به مسایل اساسی و وعدههای داده شده را از میان میبرد. در حالت دوم نیز انجام آنها موجب رضایت خاطر مسئول مربوط و بینیازی از اقدامات و وعدههای اصلی میشود. همچنین حضور در برنامههای بینالمللی مثل مجمع عمومی یا دیدار با مقامات کشورهای بزرگ یا سخنرانی نزد جمعیتهای هزاران نفری و یا... هر کدام احساس رضایت از طریق مهم بودن و کاری کردن را در سیاستمدار یا همکارانش ایجاد میکند. همچنین کمکم شرایطی پیش میآید که افراد و نهادهای پشتیبانیکننده تا حدی نسبت به امور دولت انتزاعی میشوند، یا اطلاعات آنان از مسایل کشور نامتقارن و کم میشود، لذا ایدهها و نقدهایشان با تمسخر افراد حاضر در دولت مواجه، و کمکم نسبت به یکدیگر بیگانه میشوند و حرفهای یکدیگر را نمیفهمند. همچنین بسیاری از افراد که وارد دولت و حکومت میشوند، اصل حضور و بقای خود را مستقل از وعدههای داده شده، برای جامعه مفید و ارزشمند میدانند، و هر آنچه که بقای آنان را تضعیف کند، برنمیتابند. لذا سیاستمداران در قدرت دچار یک نوع خطای شناختی و تحلیلی از واقعیت میشوند، و این خطا درک آنان را از مأموریت خودشان تغییر میدهد. حتی اگر این درک جدید درست هم باشد، باید بتوانند، تحلیل خود را به نیروهای پشتیبان منتقل کنند و در اغلب موارد قادر به انجام این کار نیستند. این شکاف شناختی میان سیاستمدار و حامیان او موجب اختلال در پیشبرد اهداف و وعدهها میشود، زیرا اتحاد و انسجام میان نیروهای در صحنه و میدان رسمی را با نیروهای پشتیبان و حاضر در عرصه عمومی از میان میبرد. در مواقع انتظار میرود که مسئولیتپذیری دو سویهای میان سیاستمداران با نیروهای پشتیبان آنان وجود داشته باشد.
هنگامی که میان سیاستمدار با حامیان او فاصله پیش آید، روند فرسایشی سیاست نیز آغاز میشود، زیرا پیشبرد موثر اهداف سیاسی مستلزم وجود شرایطی، از جمله حضور فکری و تبلیغی و عملی حامیان و پشتیبان سیاستمدار در عرصه عمومی است. این وضعیت اگر با کمبود زمان مواجه شود، مشکلات را چند برابر میکند. هر روز نه تنها مسایل و مشکلات موجود حل نمیشود بلکه مصایب جدیدی هم اضافه میگردد. این وضعیتی است که اکنون برای دولت و شخص آقای پزشکیان میبینیم. این شکاف شناختی به وجود آمده است و به احتمال فراوان و در مقایسه با 5 ماه پیش، شکاف میان دولت با نیروهای پشتیبان و مردم رأیدهنده شکل گرفته است. حتی مردم حامی دولت نیز تصوری واقعی از عملکردهای مثبت آن ندارند، زیرا آن را با انتظارات خود متناسب نمیدانند، دولت هم کوششی در جهت رفع این نقیصه نمیکند یا متوجه ماجرا نیست یا قادر به حل آن نیست. آیا راهحلی برای ترمیم این شکاف شناختی وجود دارد؟ بطور مختصر میتوان گفت که بیش از هر چیز دامن زدن به گفتگوی عمومی و نقدهای صریح با پاسخهای روشن و البته همگی محترمانه و مسئولانه، ضرورت دارد. توجه به عینیت اجتماعی و پایه قرار دادن آن، از خلال نظرسنجیها و کسب نظرات نخبگان نیز به فهم این مسأله و خطای شناختی کمک میکند. معتقدم که با اولین چالش جدی که این دولت مواجه شود، این ارتباط به گسست کامل منجر خواهد شد.
مشکل اصلی در این مرحله متوجه حکومت خواهد شد که با دولتی بدون حامیان مواجه میشود که نه توان کار چندانی دارد و نه میتواند تغییرش دهد. این بازتابی از بنبست سیاست در ایران کنونی است. تندروها در حال کار گذاشتن گُوِهای در شکاف کوچک میان دولت و پشتیبانان آن هستند تا با ضربات گوناگون و پیاپی این شکاف را عمیق و عمیقتر کنند و به یک گسست تبدیل نمایند. آنگاه حکومت با یک خلاء جدی دولت مواجه خواهد شد. خلایی که نه میتواند به آن تن دهد و نه میتواند آن را پر کند. اگر این مسأله در سطح بالا حل و این شکاف اندک پر نشود، و وفاق مورد نظر به 50 درصد بقیه جامعه که در انتخابات شرکت نکردند، نیز تعمیم داده نشود، قطعاً دچار مشکلات جدی خواهند شد. خواهیم دید.
لینک کوتاه:
https://www.nedayelorestan.ir/Fa/News/1005174/